پذيرش > Articles en Persan > برای آنها که مانده‌اند



برای آنها که مانده‌اند
06.12.2005

در باره فعالیت‌های انجمن حمايت از کودکان کار در بم

گفتگو با معصومه وطنی/شهرام فرزانه‌فر
يكشنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۴



به کوشش «انجمن حمايت از کودکان کار و به خصوص خانم معصومه وطنی در ويرانه‌های بم آشيانه‌ای برای حمايت از کودکان آسيب ديده از اين فاجعه درست شد و اين کودکان را در زير بال حمايت خود قرار داد. در همين رابطه با ايشان که يکی از مسئولين اين انجمن در بم و تهران هستند، گفتگويی انجام داده‌ايم که در پی می‌خوانيد.

سرکار خانم وطنی ضمن تشکر از اينکه دعوت ما را پذيرفتيد، اجازه بدهيد کمی به عقب برگرديم و وضعيت کودکان زلزله را از آغاز بررسی کنيم.
اگر ممکن است مختصری از گذشته و موقعيت فعلی »انجمن حمايت از کودکان کار« در ايران بفرمائيد.
اعضای مؤسس انجمن حمايت از کودکان کار فعاليت خود را از خرداد سال ۷۹ در ”محله دروازه غار" تهران با "انجمن حمايت از حقوق کودک" در قالب "کميته کودکان خيابانی" که بعدها به "کميته کودکان کار و خيابان" تغيير نام داد آغاز کردند. در آغاز کار فعاليت‌ها اختصاص داشت به صبح روزهای جمعه. فعاليت يک روز در هفته برای آموزش و حمايت از کودکان کافی نبود و اين ضرورت احساس می‌شد که نياز به يک مرکز داريم تا بتوان تمام روزهای هفته را با کودکان در ارتباط بود. تا اينکه در زمستان ۸۰ در يک خانه اجاره‌ای که "خانه کودک" ناميده شد فعاليت را در طول هفته ادامه داديم. خانه کودک مرکز فعاليت کميته کودکان کار و خيابان شد. شکل جديد فعاليت، ساختار جديدی را می‌طلبيد و برای ايجاد اين ساختار اختلاف نظرها و اختلاف سليقه‌های زيادی وجود داشت که ضمن اينکه بسيار سازنده بود اما در مواردی حرکت را کند می‌کرد و گاهی باعث دلسردی داوطلبان همچنين از دست رفتن فرصتها می‌شد. اين روند تا اوايل تابستان ۸۱ ادامه پيدا کرد. تا اينکه هيئت مديره "انجمن حمايت از حقوق کودک" تصميم به تعطيل کردن خانه کودک گرفت و کار کميته هم تعطيل شد. در پی اين تصميم تعدادی از کسانی که ديدگاه مشترکی داشتيم اقدام به تشکيل "انجمن حمايت از کودکان کار" با هدف آموزش و حمايت از کودکان کار و خيابان و کودکان در معرض آسيب کرديم. [از اين رو واژه خيابان را در نامگذاری انجمن به کار نبرديم که علاوه بر بار ارزشی منفی که به همراه دارد و واکنش منفی که کودکان نسبت به داشتن چنين نامی دارند، اين واژه تمامی کودکان کار را شامل نمی‌شود. زيرا همانطور که می‌دانيد کار کودکان تنها در خيابان‌ها نيست و متأسفانه کودکان در کارگاه‌ها، خانه‌ها، مزارع، بنادر و... نيز کار می‌کنند].
در مورد اينکه چه‌ها بر ما گذشت تا اين انجمن شکل گرفت و راه افتاد. گفتنی کم نيست اما پرداختن به آن در اين مجال نميگنجد.
ساختمان و دفتر انجمن در تهران در خيابان مولوی، محله دروازه غار قرار دارد. محله دروازه غار يکی از محله‌های فقيرنشين و آسيب خيز در تهران است و بسياری از کودکان ساکن در اين منطقه به کار اشتغال دارند. البته تعداد محله‌های مشابه در تهران و ايران کم نيست، و تمامی کودکان ساکن اين محله‌ها نياز به حمايت دارند.
از آنجا که بسياری که از کودکانی که به کار اشتغال دارند به دلايل گوناگونی به مدرسه نرفته اند و بی سوادند يکی از عمده فعاليت‌های انجمن، سوادآموزی است و در حال حاضر۲۰ کلاس سوادآموزی دارد. در کنار آن کلاس‌های عکاسی، روزنامه نگاری، آرايشگری، زبان انگليسی، پيش دبستانی، تآتر و موسيقی در انجمن برای کودکان برگزار می‌شود. علاوه بر اين بخش مددکاری به طور فعال پيگير مشکلات کودکان می‌باشد. به طور کلی انجمن با تعداد ۶ نيروی ثابت و تمام وقت و ۹ نيروی پاره وقت و حدود ۳۰ نيروی داوطلب فعال در طی هفته در زمينه آموزش، بهداشت، مددکاری و کتابخانه و ديگر برنامه‌ها در تلاش است تا بهبودی در زندگی کودکان کار تحت پوشش ايجاد نمايد.
علاوه بر کار اجرايی و حمايت مستقيم از کودکان، انجمن با ايجاد ارتباط با سازمان‌های دولتی و غيردولتی مرتبط تلاش می‌کند تا در شرايط زندگی کودکان کار بهبود ايجاد نمايد. همچنين با آگاه سازی افکار عمومی و جلب آن به سوی اين پديده اجتماعی و نيز با درگير کردن عموم جامعه در واقع به ترويج اين فکر کمک می‌کند که اين کودکان عضوی از جامعه هستند و نبايد ناديده گرفته شوند. به عبارت ديگر اگر کودکان در جامعه ما چنين وضعيتی دارند مسئوليت تک تک ماست که کاری کنيم يا در مورد آن انديشه کنيم يا دست کم به آن توجه کنيم.

اگر ممکن هست مقداری از بم بگوييد و کارهايی که انجمن شما در آنجا انجام داده است؟
پس از زمين لرزه ۵ دی ماه بم، تعدادی از دوستان و اعضای انجمن در صدد ياری رسانی به مردم بم برآمدند و تصميم داشتند اقداماتی در اين مورد انجام دهند. از سوی ديگر سازمان داوطلبان جمعيت هلال احمر از انجمن‌ها و سازمان‌های غيردولتی برای کمک به بم دعوت کرده بود. صبح روز شنبه ۶ دی ماه تصميم گرفتيم در حد توان تلاش خود را به کار بريم. خيلی سريع کمک‌های مالی از دوستان و آشنايان جمع آوری نموده و وسايل مورد نياز مانند مواد غذايی، چراغ، پتو و... خريداری و همان شب با يک اتوبوس راهی بم شديم. در آن زمان هيچ ذهنيتی از وضعيت بم نداشتيم. طی هفته اول و دوم هر يک از داوطلبان در جاهای مختلف به عنوان امدادگر، مددکار، مترجم و همکاری با گروه شناسايی و صدور دفترچه به طور پراکنده مشغول کار شدند. اين دو هفته نابسامانی اوضاع در برخی بخش‌ها در شهر به روشنی ديده می‌شد. اين شد که تصميم گرفتيم به طور مستقل و به نام انجمن فعاليت خود را در بم ادامه دهيم و قرار شد من به عنوان نماينده انجمن اين کار را پيگيری کنم. واقعيت اين بود که نه من و نه ديگر دوستان در انجمن تجربه کار در شرايط بحران را نداشتيم و نمی‌دانستيم که در چنين وضعيتی چه بايد کرد و چه برنامه‌هايی بايد داشت، فرصت دريافت تجربه ديگران هم نبود (گرچه بعدها دريافتم که دست کم در سازمان‌های داخلی ايران چه دولتی و چه غيردولتی امکان دست يافتن به چنين تجربه‌هايی بسيار اندک بود). اما می‌دانستيم که می‌توان کاری کرد وشديداً اين نياز در بم احساس می‌شد. راه را انتخاب کرديم، حرکت راآغاز کرديم و به مرور زمان چگونگی و جزئيات را دريافتيم. اين مسيری بود که انجمن طی کرد. در آن زمان واقعاً احساس می‌کردم که بايد "پای به راه در نهم و هيچ مپرسم، خود راه بگويدم که چون بايد رفت". تمام نيرو و حواسم را متمرکز راه اندازی فعاليت‌ها کردم. ۲۸ دی ماه مرحله دوم فعاليت انجمن در بم آغازشد. هنوز شهر به هم ريخته بود. بايد جای مناسبی را انتخاب می‌کرديم. با کمک اهالی يک پارک که تعداد بسياری در اطراف آن چادر زده بودند را پيدا کرديم و مرکز آن را برای کار برگزيديم. پس از هماهنگی‌های لازم ۳ چادر و مقداری لوازم از هلال احمر گرفتيم و محل کار را برپا کرديم. به عنوان اولين فعاليت ۲۰ نفر از داوطلبان انجمن به بم آمدند و دو کارگاه نقاشی برگزار کرديم يکی در چادرهای برپاشده وديگری در يکی ديگر از محله‌ها البته آن هم در چادر. (از نقاشی‌ها ۴ نمايشگاه طی ماههای بعد برپا شد که اولين آنها به مناسبت چهلمين روز درگذشتگان بم بود. در تابستان سال ۸۳ اين نقاشی‌ها به ژاپن فرستاده شد و از سوی NGOهای ژاپنی يک نمايشگاه به مدت ۲ ماه درکوبه برگزار شد).
با برگزاری کارگاه نقاشی، کودکان و خانواده‌های اطراف با چادرهای ما آشنا شدند. از همان زمان برنامه‌هايی را در دو نوبت صبح و بعدازظهر برای کودکان و نوجوانان به اجرا گذاشتيم. از قصه گويی و کتابخوانی و نقاشی شروع کرديم. به مرور بچه‌های بيشتری جذب شدند و فعاليت‌ها نيز بيشتر و متنوع‌تر شد. در ان مرحله بود که با سازمانهای غيردولتی خارجی ارتباط برقرارکرده و با حمايت‌های مالی آنها و نيز کمکهای مردمی داخلی کارهای خود را گسترش داديم.
درک شرايط بم در آن زمان کار ساده‌ای نيست. وقتی در خيابان‌های شهر راه می‌رفتی به سختی می‌توانستی تصور کنی انسانی در اين خرابه زندگی می‌کند. سکوت بود و آوارها. به ندرت می‌شد رهگذری را ديد. چادرهای پراکنده با رنگهای تيره و دلگير در پياده روها نشان از وجود انسانها داشت. از کوچه پس کوچه‌ها که می‌گذشتی پراکندگی چادرها کمتر می‌شد ودر برخی جاها تراکم چادرها انگار يک محله کوچک ساخته بود. در تمام شهر سکوت بود و ويرانه‌ها، بهت و ترس، اندوه و ناباوری. يک شوک همگانی. يک اندوه همگانی و يک سوگ همگانی. از نزديکی چادرها که رد می‌شدی می‌توانستی صدای ضجه و ناله بشنوی. اما در بيرون چادرها چهره‌هايی را می‌ديدی که آرام بودند اما اين آرامش سرشار بود از بهت و تسليم و به قول خودشان حيرانی. مردم آرام حرف می‌زدند. نگاه‌ها پر بود از پرسش. چرا؟... چرا؟... چرا؟... نياز به همدردی نداشتند چرا که تمام شهر همدردشان بودند. به هم که می‌رسيدند به جای احوالپرسی می‌پرسيدند چه کسانی از شما رفته‌اند؟ و به قول يکی شان که می‌گفت ديگر بايد بپرسيم چه کسانی از شما مانده‌اند؟ و اما بهشت زهرا قبرستان شهر. هر روز پر بود از کسانی که بر سر مزار می‌رفتند و پنجشنبه‌ها بيشتر و روز چهلم تمام شهر. بر مزارها همه تاريخ ۵ دی ماه بود. نگاه که می‌کردی می‌ديدی يکی بر مزار ۳ نفر نشسته و ضجه می‌زند، ۵ نفر بر مزار ۷ نفر، ۲ نفر بر مزار ۲ نفر، يک نفر بر مزار ۱۰ نفر و... می‌ماندی که آنها که زير خاکند تعدادشان بيشتر است يا آنها که بر مزار آنان نشسته‌اند؟ به ميان مردم بازمی گردی. چه می‌‌توانی بکنی؟ نمی‌دانی؟ اما بايد کاری کرد. بايد تمام نيرو را متمرکز کرد، تا کاری کرد. اينجا است که در می‌يابی اگر کاری کنی لطفی نکرده‌ای بلکه اگر کاری نکنی جای پرسش است. و اين شد که مانديم تا کاری کنيم. کارها را مطابق توانايی‌هايمان و بر حسب نيازهای موجود برنامه ريزی کرديم. منابع مالی ما محدود بود و بايد طوری هماهنگ می‌کرديم تا کارها نيمه تمام نماند. کارها را با نيروهای داوطلب که از تهران می‌آمدند شروع کرديم. خوشبختانه کار خيلی زود منابع مالی خود را جذب کرد و توانستيم برای برخی کارها با پرداخت دستمزد نيرو بگيريم. از همان ابتدا سياست را بر جذب نيروهای بمی گذاشتيم. البته در موارد تخصصی که نيروی بومی مورد نظر وجود نداشت به ناچار از نيروهای غيربومی استفاده می‌شد. استفاده از نيروی بومی چند مزيت داشت. از يک سو پول جذب شده به چرخه اقتصادی بم برمی گشت، گرچه مقدار زيادی نبود ولی در آن برحه همان مقدار هم اهميت زيادی داشت. از سوی ديگر مربيها نيز از مردم آسيب ديده بودند و به نوعی خود نياز به ياری داشتند چه از نظر مالی و چه از نظر روانی. کار کردن آنها به بازتوانی روحی آنان کمک می‌کرد. گذشته از اينها استمرار کار را نيز تضمين می‌کرد. به اين ترتيب برنامه‌های آموزشی را شروع کرديم. يک کتابخانه کوچک هم راه اندازی کرديم. و بعد کارها گسترده‌تر شد. برنامه‌های آموزشی که تاکنون داشتيم شامل نقاشی، بازيگری، موسيقی، ژيمناستيک، کاراته، شطرنج، زبان انگليسی و چند کارگاه آموزشی بوده است.

هزاران کودک ايرانی به دليل ترس از پس لرزه‌ها، شب را در چادرها و سرپناه‌های موقت به سر می‌بردند، فکر می‌کنم در همان موقع شما به بم رفتيد. اين کودکان را اولاً چگونه پيدا کرديد و با آنها چگونه توانستيد رابطه برقرار کنيد؟
ترس از پس لرزه‌ها، از سقف، از ديوار، از تاريکی، از غرش زمين، از تنهايی و... در آن زمان نه سن و سال می‌شناخت و نه جنسيت. اينکه آنها را چطور پيدا کرديم کافی بود وارد جمع مردم شويم. اما اينکه چگونه ارتباط برقرار کرديم؟ ما چادرمان را در مرکز پارکی زديم که پر بود ازچادر. با شروع فعاليت خانواده‌ها با ما آشنا شدند و کودکان خيلی زود جذب شدند. ما در کنار مردم و مثل آنان و با همان امکانات و گاهی با امکاناتی کمتر زندگی کرديم. اعتماد لازم به وجود آمده بود و خانواده‌ها خيلی زود از کار ما استقبال کردند. در واقع به همان روش انجمن در تهران کار کرديم يعنی به ميان آسيب ديدگان رفتيم. در ماههای اول همانقدر که من به فکر آنها بودم آنها هم به فکر من بودند که آيا غذا يا نان دارم آيا از تنهايی نمی‌ترسم. به شوخی بهشان می‌گفتم که چه خوب شد آمديم بم، بمی‌ها خيلی به ما کمک می‌کنند.

آيا آمار مشخصی از تعداد قربانيان در مجموع و کودکان بطور اخص داريد؟ چه تعدادی از اين کودکان کاملاً بی سرپرست هستند؟ وضعيت معيشت و تحصيل اين کودکان چگونه است؟ و اين کودکان در چه مقاطع تحصيلی هستند؟
آمار همان آمار رسمی و غيررسمی ارائه شده است که تاکنون همه شنيده‌ايم و رقم کشته شدگان را بين ۳۰ تا ۷۰ هزار اعلام کرده‌اند. البته حتماً اين تفاوت به اين معنی نيست که ۴۰ هزار نفر اهميتی ندارند!!! در کل ترجيح می‌دهم از حدس و گمان پرهيز کنم و اطلاعات در اين موارد را به منابعی که در اين زمينه مسئولند بسپارم. قطعاً آمارگيری در اين مورد کار ما نبوده. بر اساس آماری که بهزيستی اعلام کرده حدود ۲۰۰۰ کودک هم پدر و هم مادر و حدود ۲۳۰۰ کودک يکی از والدين خود را از دست داده‌اند. برخی از اين کودکان با خويشاوندان خود زندگی می‌کنند و برخی در مراکز شبانه روزی. من در اين حد اطلاعات دارم.

تاکنون چه تعداد دانش‌آموز از طريق انجمن آموزش ديده‌اند؟
وضعيت بم در يک سال و اندی گذشته چندان پايدار نبوده و شرايط هر از چند گاه تغيير می‌کرد، مثل جابجايی خانواده‌ها، و پيرو اين تغييرات تعداد کودکان و دانش آموزانی هم که از خدمات انجمن استفاده می‌کنند متغير بود. از آغاز فعاليت تا کنون اين تعداد در هر مقطع بين ۶۰ تا ۱۸۰ نفر متغير بوده است.

آيا کودکان بم تحت پوشش حمايت‌های دولتی از قبیل تغذيه، بهداشت و درمان، تحصيل و مسکن قرار دارند؟
البته اين پرسش هم نياز به اطلاعات کامل از مراکز دولتی دارد. اما آنچه که ما با آن در تماس هستيم و می‌بينيم اين است که سازمانهای دولتی در اين زمينه فعال هستند. گرچه مثل همه کارهای ديگر قوت و ضعف‌های خودش را دارد اما منصفانه نيست که بگوييم کاری نمی‌کنند. البته در اين زمينه تنها بخش دولتی کار نمی‌کند. تعداد زيادی سازمانهای غيردولتی (NGOهای) ايرانی و خارجی و خيريه‌ها هر يک با روش خودشان در اين زمينه فعاليت‌های بسيار خوبی دارند.

آيا سازمان‌های مشابه دولتی يا غير دولتیِ مشابه »انجمن حمايت از کودکان کار« در بم وجود دارند؟ و در اين صورت چقدر موفق هستند؟
بله، مسلماً سازمان‌های ديگری هستند به خصوص غيردولتی. البته برنامه‌ها و شيوه کار همه آنها يکی نيست. اما هر يک در حيطه کار خود و در حد توان خود فعاليت دارند و سطح موفقيت آنان هم بستگی به همين عوامل دارد، يعنی برنامه‌ها، شيوه کار و نيز توانمندی آنان. با اين حال متأسفانه برخی از سازمان‌های غيردولتی که توانستند بودجه بالايی را جذب کنند به دليل نداشتن برنامه مناسب و يا مديريت درست يا بينش انسانی جز اتلاف بودجه کاری نکردند حتا به عقيده بعضی‌ها آسيب هم رساندند. اما تعداد آنهايی که خوب کار کردند و رفتند و يا هنوز هم کار می‌کنند کم نيست. آخرين آماری که دفتر هماهنگی NGOهای ستاد بحران داده تعداد ۲۴ NGO ايرانی هنوز در بم فعالند و همينطورتعداد زيادی NGOهای خارجی که الان تعدادشان را نمی‌دانم اما در سطح بسيار خوبی کار می‌کنند، چه در زمينه حمايت‌های روانی و اجتماعی، چه در ساخت و ساز.

عده‌ی بسيار زيادی از ايرانيان خواستار حمايت و سرپرستی مستقيم (پذيرفتن به فرزندی) اين کودکان بودند، ولی با جواب‌های متناقض و سربالا روبرو می‌شدند. اساساً امکان پذيرش سرپرستی اين کودکان وجود داشت يا دارد؟ به چه ارگان، سازمان و يا نهادی بايد مراجعه کرد؟ (توضيح اينکه من از سفارت ایران در سوئدهيچ پاسخی در اين باره نگرفتم).
نهادی که مسئول اين کار است سازمان بهزيستی است. پس از زلزله تعداد کسانی که خواهان سرپرستی اين کودکان بودند بسيار بود. اما تا جايی که من می‌دانم سازمان بهزيستی تا مدتها اجازه اين کار را نمی‌داد. دليل آن هم اين بود که وضعيت بسياری از کودکان نامشخص بود و هنوز نمی‌دانستند که آيا کسی از خويشاوندان آنان باقی مانده است و ترجيح می‌دادند سرپرستی را به يکی از بستگان آنان بسپارد. علاوه بر اين بهزيستی برای به فرزند خواندگی دادن کودکان شرايط خاصی دارد که بايستی افراد متقاضی اين شرايط را می‌داشتند. فکر می‌کنم در آن دوره بررسی شرايط درخواست کنندگان به خصوص افراد خارج از کشور کار ساده‌ای نبود. و باز تا جايی که من می‌دانم بهزيستی برای به فرزندخواندگی دادن اين کودکان همان شرايط و ضوابط کلی خود را که از پيش داشته به کار می‌برد.

شما در گزارش‌تان از سازمان‌هایSave the children» و انجمن«CODE» ژاپن نام برديد و اينکه موسيقی را به ميان کودکان بم برديد. اساساً موسيقی چه کمکی به کودکان آسيب ديده می‌کند؟ آيا نوع موسيقی خاصی مد نظر است؟
همانطور که گفتم در شروع کار شناختی از وضعيت بحران و نيازهای مردم و کودکان نداشتيم. اما پس از مدتی و با آشنا‌تر شدن با روحيات کودکان در آن زمان به اين نتيجه رسيديم که برخی فعاليت‌ها در بازگشت کودکان به شرايط عادی کمک می‌کند. بايد آنان را وارد دنيای جديدی می‌کرديم تا از آن بحران روحی فاصله می‌گرفتند. هنر و ورزش می‌توانست اين دنيای نو را ايجاد کند. در زمينه هنری، موسيقی و بازيگری را بسيار مؤثر می‌دانستم. همين شد که وقتی Save the children برای همکاری اعلام آمادگی کرد اين برنامه را نيز در پروژه پيشنهادی گنجانديم و آنها نيز پذيرفتند. و پس از پايان زمان پروژه، برنامه‌ها را با حمايت CODE ادامه داديم. نوع موسيقی که در آن زمان در نظر داشتم موسيقی خاص کودکان بود که آموزش آن پيچيدگی کمتری داشته باشد تا بتوان تعداد بيشتری از کودکان را پوشش داد علاوه بر اين، ساز آن ارزان قيمت و قابل تهيه برای همه باشد. تا جايی که ممکن بود در بم به دنبال مربی موسيقی کودکان گشتم متأسفانه يک نفر هم پيدا نشد. تا اينکه آقای سعيد غفاری از تهران اعلام آمادگی کردند تا در بم بمانند. کار موسيقی را شروع کردند وخوشبختانه آن را بسيار جدی دنبال کردند.

استقبال مسئولين چگونه بوده است؟
اگر منظورتان موسيقی است متأسفانه مسئولان آن را خيلی جدی نگرفته بودند و توجهی به آن نداشتند يا شايد آن را کاری تفننی می‌دانستند. در کنسرتی هم که در بم برگزار کرديم از تعدادی از مسئولان دعوت کرديم ولی متأسفانه هيچيک شرکت نکردند. اما در مورد کل فعاليت‌های انجمن و نهادهای غيردولتی ديگر برخی از مسئولان بسيار محترمانه برخورد می‌کنند و در سطح کلی کار آنها را تأييد می‌کنند و پذيرفته‌اند که اين نهادها نقش مثبتی در بم داشته‌اند. چند روز پيش هم از سوی فرمانداری بم و ستاد بازسازی جلسه‌ای برای تشکر از NGOهای داخلی و خارجی برگزار شد.

آيا امکان آموزش و انتقال اين تجربه‌ی ارزنده را به ديگران داريد؟
در مورد موسيقی يکی از کارهايی که کرده‌ايم اين است که از بيش از يک سال پيش علاوه بر آموزش کودکان، کلاس آموزش مربيان را هم برگزار کرده‌ايم يعنی تربيت مربی موسيقی کودکان. که از اين راه می‌توان آينده اين کار را در بم تا حدی تضمين کرد.
اگرهم منظورتان تجربه‌ای است که در اين مدت در بم بدست آورده‌ايم فکر می‌کنم بايد اين کار را بکنيم چه من و چه تمام کسانی که در اين زمينه تجربه اندوخته‌اند. در مورد خودم می‌دانم که بايد اين تجربه‌ها را جمع بندی کنم. اميدوارم فرصت آن را بيابم.

چه مشکلاتی در اين راه داشته و داريد؟
هيچ حرکتی بدون مشکل نيست، اما مشکلی که بتواند مانع کار شود خوشبختانه وجود نداشت. مشکلاتی وجود داشته که باعث شده کار کمی کند شود و يا برخی برنامه‌ها به سختی پيش برود مثل کمبود منابع مالی که برای جبران اين کمبود ناچار بوديم و هستيم فشار بيشتری را تحمل کنيم يا از بعضی برنامه‌ها صرفنظر کنيم. خوشبختانه نيروهايی که جذب شده‌اند تعهد لازم را برای اين کار دارند و طوری نيستند که با فشار و زحمت عرصه را خالی کنند.

چه برنامه‌هايی پيش رو داريد؟
بر اساس تصميم هيئت مديره انجمن دست کم تا پايان امسال و بيشتر تا زمانی که نياز به اين گونه حمايت‌ها در بم باشد، برنامه‌های خود را به همين روال رادامه خواهيم داد. برنامه آينده انجمن اين است که اين مرکز به عنوان شعبه انجمن در بم به حمايت از کودکان کار در منطقه بپردازد وهمچنين نيروهايی که در اين مرکز کار می‌کنند آموزش ببينند و آمادگی لازم برای مقابله با بحران را بدست آورند تا در مواقع لازم اقدام نمايند.
در زمينه کار فعلی که مربوط به حمايت از آسيب ديدگان زلزله می‌باشد برنامه‌هايی که داريم شامل دو بخش است، يک بخش کودکان که آموزشهای کامپيوتر، موسيقی، نمايش، ورزش است و چند برنامه جنبی کوتاه مدت ديگر. و ديگری بخش زنان است هدف از راه اندازی اين بخش تشويق زنان به فعاليت‌های اجتماعی است به اين منظور با راه اندازی چند کلاس آموزشی مثل کامپيوتر، خياطی، قلاب بافی و ورزش سعی در جذب زنان به اين مرکز را داريم درکنار آن برنامه‌های آموزشی و مشاوره‌ای را خواهيم داشت. راه اندازی بخش زنان از تجربه‌های مردم در کوبه ژاپن بود که پيشنهاد آن را دوستان ژاپنی به ما دادند. بيشتر زنان بخصوص زنان غيرشاغل به دليل نداشتن فعاليت اجتماعی نتوانسته‌اند بحران روحی و افسردگی را پشت سر بگذارند و تجربه ژاپن نشان داده بود که با حمايت‌های خاص روانی و اجتماعی از زنان می‌توان به بهبود سريعتر وضعيت روحی کودکان و خانواده‌ها رسيد.

آيا گزارش دقيقتری برای استفاده ديگران از فعاليت‌هايتان ارائه خواهيد داد؟
بله، قطعاً. بخشی از گزارش فعاليت‌ها در آخرين شماره خبرنامه انجمن آمده و باز هم گزارش کارها را در اختيار ديگران قرار خواهيم داد.

طبعاً حضور دائمی در محل و خود را وقف اين خدمت کردن هزينه‌هايی را هم در بر دارد، اين هزينه‌ها را از کجا تأمين می‌کنيد؟
البته واژه وقف را دوستمان آقای عليرضا عسگری به کار بردند و ايشان خيلی لطف دارند که گفته‌اند من يکه و تنها کار را پيش بردم و خودم را وقف اين خدمت کرده ام. در مورد يکه و تنها بودن بايد بگويم که به جز برخی مواقع هميشه دوستانی همراهم بوده‌اند. شايد بتوان گفت نقش کليدی داشته‌ام اما می‌دانيد که کليدی‌ترين افراد هم به تنهايی کاری از پيش نمی‌برند. خود ايشان و ده‌ها نفر ديگر از دوستان و همچنين دوستان بمی که در طول کار با آنها آشنا شدم در پيشبرد کارها نقش بسيار مهمی داشته‌اند. همينطور فکر نمی‌کنم خود را وقف کرده باشم، به نظر من اگر بپذيرم که من برای بم مفيد بوده‌ام متقابلاً بم هم برای من مفيد بوده است. به قول يکی از دوستان که می‌گفت: "ما آمديم بم را بسازيم، بم ما را ساخت".
اينکه هزينه‌ها را از کجا تأمين می‌کنم داستان جالبی دارد. من کارمند "سازمان تعاون روستايی" از سازمان‌های وزارت کشاورزی هستم. زمانی که تصميم گرفتم به بم بيايم می‌دانستم با مشکل مالی روبرو خواهم شد، به ويژه با توجه به منابع مالی انجمن قصد داشتم هزينه‌ای به انجمن تحميل نشود. يک پيشنهاد ساده به مدير سازمان محل کارم دادم که اگر ممکن است بدون استفاده از مرخصی بدون حقوق به بم بيايم و در کمال ناباوری ايشان موافقت کردند و از کار انساندوستانه من تشکر کردند. و اين شد که من بدون از دست دادن کارم و تنها با کسر بخشی از حقوقم به بم آمدم. ابتدا ۶ ماه، سپس برای تکميل کارها يک سال و بعد تا ۲ سال تمديد شد. می‌بينيد من تنها نبودم و اين همراهی‌ها را نمی‌توان ناديده گرفت.

از همکاری داوطلبان چگونه استفاده می‌کنيد؟
داوطلبان ما دو دسته هستند. يکی آنها که ساکن بم نيستند و معمولاً از تهران برای کمک می‌آيند، اين افراد بسته به مدتی که در بم می‌مانند و يا تخصصی که دارند کارهايی را انجام می‌دهند. دسته دوم بمی‌ها هستند که دربرنامه‌هايی که داريم داوطلبانه همکاری می‌کنند. مثلاً در پروژه‌ای که برای پيشگيری از سوء مصرف مواد مخدر در ميان نوجوانان با UNODC داريم اعضای کميته اين پروژه که با هم برای کارگاه آموزشی برنامه ريزی می‌کنيم داوطلب هستند. همينطور در جشن‌ها نوجوانان برای کمک داوطلب می‌شوند. خوشبختانه دوستانی که جذب انجمن شده‌اند حس انساندوستی و کار داوطلبانه دارند و حتا نيروهای حقوق بگير هم بخشی از وقت خود را به کار داوطلبانه اختصاص می‌دهند.

از اينکه دعوت ما را پذيرفتيد متشکريم و برای شما صميمانه آرزوی موفقيت در پيشبرد اهدافتان را داريم.

گفتگو: شهرام فرزانه‌فر
‌ها از حدیثه عسگری

تلفن‌‌‌های تماس با انجمن حمايت از کودکان کار در تهران:
۵۵۶۰۳۲۰۵
۵۵۵۷۶۶۸۷

The Supportcommittee for Iran's Street Children
كميته حمايت از كودكان خيابانی ايران - سوئد