پذيرش > Articles en Persan > كالبد شكافي روشنفکران نهضت آزادی در ايران - بخش نخست



كالبد شكافي روشنفکران نهضت آزادی در ايران - بخش نخست
09.12.2020

همزمان با پیروزی حزب دموکرات در آمریکا، نهضت آزادی در ایران تشکیل شد!

2500 سال کنار نشستیم، حساب مان را کف دستمان گذاردند ...؟!!

سوپر مارکت سیاسی، هر گروهی را جذب می کرد و هر کالایی را میفروخت...!

نهضت آزادی در کنار دشمنان ایران و پان عربیسم...!!

نوشته شده در یکشنبه 2 اردیبهشت1386ساعت توسط اخگر | پاینده ایران



هم چنان که وعده داده بودیم از این شماره به تشریح تشکلی به نام نضهت آزادی می پردازیم. شاید کالبد شکافی این شبکه انترناسیونالیستی اسلامی بتواند نقاب از چهره واقعی این حرکت سیاسی- مذهبی در ایران بردارد و نسل جوان را که جویای چگونگی جریان های سیاسی در نیم قرن اخیر کشور با روی دیگر سکه نهضت آزادی آشنا سازد.

در سال 1340 خورشیدی که حزب دمکرات آمریکا در انتخابات پیروز شد و جان اف کندی ریاست جمهوری آمریکا را به دست گرفت و سیاست حقوق بشر را سرلوحه دیپلماسی کشور قرار داد. نهضت آزادی در ایران تأسیس شد. شامه قوی رهبران نهضت بوی کباب را از آشپزخانة حزب دمکرات آمریکا استشمام کرده و به راه افتادند...!

بنیانگذاران این حرکت سیاسی- مذهبی آقایان طالقانی – مهندس بازرگان و دکتر یدالله سحابی و رحیم عطایی بودند ولی نام بازرگان با نام نهضت آزادی در افکار عمومی جا افتاد. زیرا در نامه ای که هیات موسس به دکتر مصدق نوشت و راهنمایی های وی را طلب کرد پاسخ ایشان از احمدآباد خطاب به مهندس بازرگان داده شد و بدین ترتیب نام بازرگان پر رنگ تر از سایرین جلوه کرد. دکتر مصدق در پاسخ نامه نوشته بود: « ... تردیدی ندارم که این جمعیت تحت رهبری شخص جنابعالی موفق به خدمات بزرگی نسبت به مملکت خواهد شد... »

غافل از آن که شخص شخیص بازرگان به قصد خدمت وارد بازار سیاست نشده بود او کمر براندازی را بسته بود و عرابة سیاست را هم در جادة دین اسلام و مذهب شیعه به حرکت در آورده بود و گمان میکرد خدمت به مردم جز از راه تلفیق سیاست و حکومت و دین میسر نیست و با این اندیشه بود که هر آن چه در دهة 40 در ایران می گذشت ایشان و یاران شان با آن مخالفت می کردند منجمله اصلاحات ارضی - سپاه دانش- سهیم شدن کارگران در سود کارخانه- مشارکت زنان در انتخابات و هرم نوع اصلاحات دیگر را آقایان نهضت آزادی بر نمی تافتند و مورد قبول نظر مبارکشان نبود.

به هر حال با دریافت نامة دکتر مصدق، جلسه ای در منزل صادق فیروزآبادی تشکیل شد و بازرگان مطالبی ایراد داشت که به نقل از کتاب « صفحاتی از تاریخ معاصر ایران» از انتشارات نهضت آزادی، بخش های کوتاهی از آن را در زیر می آوریم:

« ... 2500 سال کنار نشستیم و اختیار را رها کردیم حسابمان را کف دستمان گزاردند، دائماً گرفتاری- خرابی- چپاول تا پشت دروازة شهر- نا امنی- عقب افتادگی و بردگی ... اگر ما خرابی ها را درست نکنیم و لکه های ننگ را از دامان ایران نزداییم پس کی این کار را بکند!...

معنی و موقع خدمت و فداکاری چیست و کجاست...!!

... مملکت صاحب و مسئولی غیر از ما ندارد ... »

بازرگان اضافه می کند:

« ... بنده به طور خلاصه باید عرض کنم، ما مسلمان- ایرانی- تابع قانون اساسی و مصدقی هستیم ... مسلمانیم نه به این معنی که یگانه وظیفة خود را روزه و نماز بدانیم. بلکه ورود ما به سیاست و فعالیت اجتماعی من باب وظیفة ملی و فرضیة دینی بوده. دین را از سیاست جدا نمی دانیم. ایرانی هستیم ولی نمی گوییم هنر نزد ایرانیان است و بس. ایران دوستی و ملی بودن ما ملازم با تعصب نژادی نیست- تابع قانون اساسی ایران هستیم ولی منافی نبوده از قانون اساسی به صورت واحد جامع طرفداری میکنیم. مصدقی هستیم و مصدق را از خادمین بزرگ افتخارات ایران و شرق می دانیم ولی نه به آن معنی و مقصدی که از روی جهل و غرض تهمت زده مکتب او را مترادف با هرج و مرج و تقویت کمونیسم و تعصب ضد خارجی و جدایی ایران از جهان معرفی کرده اند... »

خواننده عزیز - این گفته ها را با دقت بخوانید و به خاطر بسپارید تا بتوانید با عملکرد ایشان و نهضت آزادی چه در قبل از انقلاب و چه در بعد از انقلاب به داوری بنشینید- بازرگان به طور شفاف می گوید: « جز ما کسی قادر نیست خرابی ها را درست کند...!! و حتما ملت ایران می تواند دریابد که ایشان و یارانشان در دولت انقلابی آن هم بدون حضور شاه و رژیم شاهنشاهی و نیز در کنار مدافعان بین المللی شان نه تنها به رفع خرابی ها اقدام نکردند بلکه بر خرابی ها افزودند...!!

بازرگان بر این باور بود که 2500 سال کنار نشسته اند و از زمان کوروش تا حال ( سال 1340 خورشیدی) حساب ایشان را کف دست شان گذارده اند.. » یعنی باید رژیم شاه و دولتهای قبل از انقلاب به دلیل درک جدید آقای بازرگان انتقام همه قرون و اعصار تاریخ حیات ایران را پس بدهند. آن هم به نهضت آزادی و شخص شخیص ایشان ( به قول دکتر مصدق ) و برای این که بتوان این فاصله زمانی طولانی توأم با بدبختی و خرابی و چپاول را جبران کرد باید بر مرکب دین سوار شد و از توده های عوام الناس و روشنفکران مقیم اروپا و آمریکا آن هم از هر جناح و گروه سیاسی و با هر عقیده ای که باشند استفاده کرد و دست در دست سازمان های جاسوسی بیگانه و شرکت های نفتی و دولت های عربی ضد ایرانی، قیام کرد و بساط کفر را بر انداخت و طاغوت را از پای درآورد و بنای نو با جلوه های اسلامی و عدالت عدل علی بر پا کرد...!!

نشست منزل آقای فیروزآبادی که در 21 اردیبهشت 1340 با سخنرانی ها و لفاظی های بسیار از سوی آدم های رنگارنگ انجام شد. هر کس گلی می گفت و گلی می شنید. از جمله حاضران آقای حسن نزیه، هم اظهاراتی فرمودند: « ... ما با فساد و تباهی و با دشمنان عدل و حق و آزادی تا جایی مبارزه میکنیم که مشروطیت و حقوق اساسی ملت را از خطر زوال و بدنامی رهایی بخشیم و بحمدالله تا حد امید بخشی موفق شدیم.. »!!

آقای نزیه و سایر دوستان حاضر در آن جلسه که از برکت آن رژیم به نان و نوایی رسیده بودند و در فساد و تباهی موجود نقش داشتند. بر خلاف آقای بازرگان درد دین نداشتند بلکه دغدغه خاطر ایشان برای نجات مشروطیت و حقوق اساسی ملت بود که بحمدالله تا حد امیدبخشی به نجات آن موفق شده بودند..!!!

در پی این نشست و برخاست ها هیأت موسس از آقای طالقانی در خواست کرد به جمعیت مذکور بپیوندد...

ایشان نیز به استخاره متوسل شد و لازم دید که با خدا مشورت کند، مرحوم طالقانی به آیه های 94 و 95 از سوره نسا، تمسک جست که خداوند مجاهداتی را که با مال و جان خود در راه خدا جهاد می کنند با مومنان خانه نشین یکسان نمی داند و به آنان وعده پاداش نیکو داده است...

بدیهی است که آقای طالقانی از مجموع آیه ها فقط به این دو آیه دل خوش داشتند که پاداش الهی را در بر داشت، پس تردید روا نداشت و در پاسخ دعوت آقایان هیأت مؤسس نوشت:

« ... اینجانب اگر چه از کوتاهی در انجام وظیفة خود نزد خدا و اولیاء اسلام و نیاکان بزرگوارم شرمسارم ولی پیوسته در صف مبارزه با فساد و مفسدین باقی مانده و به این سبب دعوت همکاری با بنیانگذاران نهضت آزادی را پذیرفتم ... »

برای نوشتن مرامنامه، شخصیت های مذهبی- ملی و روشنفکران خارج دیده و دانشکده رفته از چپ و راست اظهارنظر فرمودند تا بالاخره در 25 اردیبهشت 1340، مرامنامه دارای یک مقدمه و 12 اصل است که تاکید آن بر سه اصل بود:

1. مبادی عالیه دین مبین اسلام و قوانین اساسی ایران

2. اعلامیه جهانی حقوق بشر

3. منشور ملل متحد

خوانندگان عزیز توجه دارند که قصه اعلامیه جهانی حقوق بشر حرف و حدیث امروزی نیست بلکه از وجود این اعلامیه حدود نیم قرن پیش ، هم اربابان سیاست و طالبان قدرت بهره می جستند و به طناب آن آویزان می شدند... اما سوال آن بوده و هست که مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر چه تناسبی با احکام دین مبین اسلام داشته و دارد؟ مسلما در نشست و برخاست های تصویب مرامنامه از آقای بازرگان سوال شده است که حقوق زنان مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر را چگونه می شود با احکام غیرقابل تغییر دین اسلام رعایت کرد و ده ها سوال دیگر از این قبیل درباره تضاد و تغایر احکام آن دو شده است ولی تبحر آقایان بازرگان و سحابی در استفاده از احادیث و روایات برای وصله پینه کردن این شکاف و سرهم بندی قضایا - سوالات حاضران را لوث می کرد و شاید آقایان روشنفکران ملی - مذهبی بیشتر در پی ایجاد و تاسیس یک تشکل و جمعیت سیاسی بودند تا رسیدن به یک آرمان منطقی و قابل اجرا...!

نهضت آزادی که منادی انترناسیونالیسم اسلامی بوده و هست ادعای ملی گرایی نیز داشته و دارد اما تاریخ 2500 ساله شاهنشاهی ایران را نفی می کند. برای مصدق کف میزد و میزند ولی حاضر نیست لحظه ای در کنار جبهه ملی قرار گیرد. کلام الله مجید را در جلسات شان تفسیر می نمایند ولی نتیجه گیری های شان نزدیک به مارکسیسم بود... به هر صورت تضاد در درون مرامنامه و کوشش های نهضت آزادی را می توان به فراوانی یاد کرد و شاید به همین دلیل باشد که روحیه دورویی و تذبذب و مخالف خوانی در ارکان این جریان وجود دارد.

در یاد نامه ای که نهضت آزادی به سال 1362 به مناسبت بیستمین سال تاسیس منتشر نمود به سه حرکت عمده رهبران آن از شهریور 1320 به بعد اشاره کرده که عبارتند از:

1. حرکت مارکسیستی 2. حرکت ملی 3. حرکت اسلامی . در این یادنامه اشاره شده که در حرکت اسلامی - انجمن های اسلامی دانشجویان و انجمن اسلامی مهندسین و پزشکان و معلمین و نهضت خدا پرستان سوسیالیست - کانون اسلام، انجمن تبلیغات اسلامی و ... به وجود آمدند...!

در واقع اقدامات آقایان روشنفکران مذهبی حوزه ای وسیع و به مراتب بیش از آقایان روحانیون در قم و نجف بوده است و با وجود این همه انجمن و تشکل سیاسی و مذهبی باز هم فریادشان از اختناق برپا بود در یادنامه مذکور تماس رهبران نهضت آزادی با فداییان اسلام نیز به اینگونه آمده است:

... میان رهبران و اعضای فداییان اسلام از قبیل شهید نواب صفوی با رهبران نهضت آزادی نظیر مهندس بازرگان و مهندس سحابی – دکتر یزدی و دکتر چمران تماس ها و ملاقات هایی برقرار بوده است...

روشنفکران ملی- مذهبی هرگز محدودیتی برای حوزه کوشش های خودشان نداشتند و به راحتی با هر کس که خنجرش را از رو بسته بود نزدیک شده عقد اخوت می بستند تا کشور را نا آرام و مردم را نسبت به روند اصلاحات اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی موجود مأیوس سازند و به دلیل اینگونه اندیشیدن هرگز نگاه مسالمت آمیز به رویدادهای مثبت داخل کشور نداشتند و بدین گونه بود که در اعلامیه چهارم بهمن 1341 رفراندوم شاه و مردم را به شدت مورد نقد و انتقاد قرار دادند - پس از واقعه 15 خرداد و تبعید امام خمینی برخی از سران نهضت آزادی که در پی بازار آشفته بودند بازداشت شدند و اوضاع داخلی ظاهرا آرام شد ولی چون ریشه تحریکات در خارج از کشور بود موج ناآرامی در بین دانشجویان کنفدراسیون اعم از چپ و راست - اسلامی و غیر اسلامی ، کافر و مسلمان و ... شکل گرفت و در پی سازماندهی های آن زمان بود که فعالین این جمعیت در خارج از کشور تنها راه رهایی را جنگ مسلحانه دانسته و در تدارک آن بر آمدند و بالاخره امداد غیبی راه را برای آتش افروزان معرکه سیاست باز کرد و سفرهای نمایندگان نهضت آزادی به الجزایر و مصر و لبنان و هر کشور دیگری که می توانست با ایران مخالف باشد آغاز گردید شگفت آن که در این مسیر هرگز درها به رویشان بسته نمی شد و بر خلاف امروز که اپوزیسیون در حصار بزرگی از فشارهای امنیتی قرار دارد - در آن روزگار همه راه ها برای رسیدن به اردوگاه های تربیت تروریست و چریک باز و هزینه های آن از برکت وجود قذافی و عبدالناصر و ... شرکت های نفنی تامین می شد به منظور رسیدن به آرمان جنگ مسلحانه دست یاری و امداد غیبی از آستین انقلابیون الجزیره به درآمد و آقایان نهضت آزادی را به جمال عبدالناصر رئیس جمهور مصر و دشمن شماره یک ایران و استقلال ایران و رژیم ایران و اقتدار ملت ایران معرفی کرد - ناصر بنیانگذار سیاست پان عربیسم در منطقه بود و برای اعمال سیاستهای ماجراجویانه خود اعراب را به وحدت فرا می خواند و به خیال خود صف متحدی برابر ایران و اسرائیل تشکیل داده بود. او برای اولین بار نام خلیج فارس را خلیج عربی نامید و برادران عرب ایرانی را در خوزستان تشویق به جدایی طلبی می کرد و نغمه جدایی خوزستان را ساز نمود، البته کشورهای عربی همیشه از این تبلیغات تهی و به دور از خرد سیاسی لذت برده اند و فریب این هیاهو را خورده و به چاه جنگ و بحران و تفرقه فرو رفته اند و هنوز هم درس عبرت نیاموخته اند ...

روشنفکران ملی – مذهبی ما نیز که هرگز درد وطن نداشتند و از توطئه های بیگانه علیه مصالح و منافع ملت ایران بیمی به خود راه نمی دادند به دامان ناصر غلتیدند...!!

آقای مهندس بازرگان در کتاب خاطرات خود در این مورد می نویسد:

... از سال 1342 گروهی از فعالین نهضت آزادی در اروپا و آمریکا پس از جلب موافقت جمال عبدالناصر با ابتکار و همکاری سران انقلابیون الجزیره برای طی دوره آموزش چریکی به قاهره رفتند و تا اواسط سال 1345 بیش از بیست نفر در شش دوره برنامه های نظامی- سیاسی را طی کردند. تعدادی از این افراد از تهران انتخاب و به قاهره اعزام شدند...

در ادامه آمده است:

……. "دکتر رضا رئیس طوسی با نام مستعار « احمد نطاق » مدتی در خارج از ایران مسئولیت تشکیل خانه های سازمانی و اعزام افراد را به مصر به عهده داشت و پس از طی دوره چریکی به ایران بازگشت...” در اواخر سال 1345 حوزه عملیات فعالان نهضت آزادی در اروپا و آمریکا بدین ترتیب بود:

دکتر مصطفی چمران در قاهره سرپرستی افرادی را که آخرین دوره آموزش چریکی طی می کردند و نیز اعزام آنها را به خاورمیانه و اروپا به عهده داشت. مهندس محمد توسلی و پرویز امین در بغداد و بصره فعالیت می کردند و با ایران ارتباط داشتند دکتر ابراهیم یزدی در بیروت مامور تبلیغات بین المللی بود...

این عده که در دامان بیگانه تعلیمات تروریستی و آدم کشی و تخریب می دیدند. همگان روشنفکران سیاسی و فعالان دانشکده دیده و مبارزان تحصیلکرده بودند و خوب می دانستند که به چه کاری دست میزنند و درک این مساله بر ایشان آسان بود که حکام قاهره و بغداد و لیبی و چین و مسکو گامی در جهت مصالح ملت ایران بر نمی دارند و پذیرایی از آقایان روشنفکران ملی مذهبی نه به قصد خدمت به اسلام است و نه نگران ملت ایران...! بنابراین از نظر قذافی و ناصر و صدام و غیره، این افراد مزدورانی بیش نبودند که با سوءاستفاده از وجود آنان به حکومت ایران فشار وارد می کردند...!

همانگونه که در بخش کنفدراسیون توضیح دادم سازمان های اطلاعاتی آمریکا و اروپا و اتحاد جماهیر شوروی حمایت مالی از این روشنفکران دانشکده رفته را فاش کردند و عجیب آن که همه راه های مبارزاتی به یک چیز ختم می شد و آن برکناری شاهنشاه ایران از مسند قدرت و فروپاشی نظام شاهنشاهی! و گر نه نهضت آزادی و سایر احزاب و گروه های سیاسی خارج از کشور درد وطن نداشتند...

اکنون که عده زیادی از ایرانیان پس از انقلاب به خارج رفته اند و با جمهوری اسلامی مخالفت می کنند میتوان به راحتی دریافت که امداد غیبی قبل از انقلاب در مسیر راه اپوزیسیون فعلی وجود ندارد و از هرگونه نزدیکی و ارتباط گروه ها و سازمان های اپوزیسیون و اپوزان خارج از کشور به شدت جلوگیری به عمل می آید و حتی ناله و زاری مدیران تلویزیون های ماهواره ای را که دست نیاز به سوی هم وطنانشان دراز می کنند می بینیم و می شنویم ولی هیچ دست غیبی برای نجات آنها از ورشکستگی به مددشان نمی رسد در حالیکه فضای سیاسی قبل از انقلاب در خارج از کشور درست عکس فضای فعلی بود و هر صدایی ولو مختصر بی اجر و پاداش نمی ماند و به سرعت در یکی از شبکه های سیاسی جذب می گردید و آموزش های لازم می دید و روانه انجام ماموریت شان به ایران می شدند...!!

هزینه سرسام آور اداره و هدایت و ساماندهی این جریان های سیاسی در داخل و خارج از کشور منحصر به تربیت تروریست و اعزام آنان به اردوگاه های مختلف نظامی نبود بلکه بخش انتشارات و چاپ و تهیه اعلامیه و توزیع آن در سطح جهان به راستی حیرت آور بود. چاپ و انتشار تحلیل های سیاسی و ماهنامه پیام مجاهد - انتشار مدافعات و زندگی نامه های مجاهدین و ترجمه آنها به زبان های مختلف ، ترجمه آثار و تجارب انقلابی مردم ایرلند- فیلیپین- ارتیره – چاد - ویتنام- کوبا و ... حتی انتشار کتبی مانند شورشگری و ضد شورشگری - انتشار روزنامه ایران آزاد به مسئولیت علی شریعتی - چاپ مجله اندیشه جبهه - ماهنامه 16 آذر - انتشار مجله « مکتب مبارز » ترجمه کتابهای شریعتی - بازرگان و مطهری به طور قطع و یقین از عهده یک حزب یا جمعیت ساخته نبود. علاوه بر کار نشر و طبع و توزیع - شرکت در تظاهرات ضد رژیم و جمع آوری نیرو از سراسر جهان و اداره و پذیرایی آنها در هتل، تهیه جا و مسکن و خوراک آنان نیز از هزینه های سنگین گروه های سیاسی خارج از کشور بود که به راحتی تامین می شد و امداد غیبی رازی بود که سر به مهر باقی نماند - بازوان توانای شبکه امداد رسانی همه دولتهایی بودند که با ایران سر عناد و مخالفت داشتند. شرکتهای نفتی که از حرکت کوبنده اوپک به فرماندهی ایران متضرر شده بودند یکی دیگر از بازوان شبکه امداد غیبی بودند و سازمان های اطلاعاتی و امنیتی برخی از کشورها به کار سازماندهی این حلقه های جدا از هم می پرداختند.

مجموعه حمایتهای آشکار و پنهان از نهضت آزادی سبب شد که در اروپا و آمریکا، صف قابل ملاحظه ای از عناصر فرصت طلب کرد علم این جمعیت جمع شوند و طیف نسبتاً گسترده ای را تشکیل دهند و به امید فروپاشی نظام قبلی و بازگشت به ایران و نشستن بر مسندهای قدرت از هیچ تلاشی فروگذاری نکنند...! بالاخره بوی کباب خیلی ها را مست کرده بود و چراغ سبز دولتهای بزرگ، قند در دل ها آب کرده بود.

در سال 1354، نهضت آزادی اعلام داشت که « ... برنامه های دفاعی شامل دفاع از زندانیان سیاسی و مبارزه برای آزادی آنان بطور عمده در جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر متمرکز گردید...»

در کتاب صفحاتی از تاریخ معاصر ایران - دفتر دوم از انتشارات نهضت آزادی چاپ اسفند 1362 اسامی اعضای این جمعیت به شرح زیر آمده است:

مهندس مهدی بازرگان - دکتر نورعلی تابنده - دکتر علی اصغر حاج سید جوادی- دکتر کریم سنجابی- احمد صدر حاج سید جوادی - دکتر عبدالکریم لاهیجی - دکتر اسدالله مبشری - دکتر ناصر میناچی - حسن نزیه.

تاسیس جمعیت مذکور داستانی شنیدنی دارد که آن را به شماره آینده موکول می کنیم تا از هنرهای روشنفکران ملی- مذهبی داخل کشور هم مطلع شوید.