پذيرش > Articles en Persan > انتخابات در ايران: از مصدق تا احمدی نژاد



انتخابات در ايران: از مصدق تا احمدی نژاد
26.11.2008

در گذشته همانند امروز، يک گروه از طرفداران غربی آخوندها همواره در اين تلاش بوده اند تا مدعی شوند نوعی دموکراسی در ايران وجود دارد، که انتخاب رژيم و اعضا اداره کندده را شامل می شود، دراختيار مردم است و خواست مردمی بحساب می آيد.



در گذشته، در زمان «خجسته» دکتر مصدق می گفتند مردم ايران رهبر ملی خود را به عنوان يک شخصيتی که بصورت دموکراتيک به کار گمارده شده بود از سوی «شاه شرور» برکنار شده است. اما واقعيت چه بوده است؟؟

در اواخر سال های 40 هشتاد درصد جمعيت ايران در روستا ها زندگی می کردند (براساس آماری که در سال 1936 تا 1956 ارائه شده است). روستائيان به زمين خود وابسته بودند و ازقانونی که بر زندگی رعيتی شان اعمال شده بود رنج می بردند، که همان قانون در سال 1963 از سوی همان «شاه شرور» باطل شد.

«دکتر مصدق ملی» که همچنين با عنوان «مصدق السلطنه» (شازده قاجار) خوانده می شود يکی از زمينداران (فئودال) های بزرگ ايران بود. او زمينداری را تجربه کرده ودوران قحطی سال 1910 در ناز و نعمت و ثروت زندگی را بسر کرده بود، (او در آن زمان 40 سال داشت). اين قحطی مصنوعی در نيمه دوم قرن 19 (در دوران قاجار) همچنان ادامه داشت که در دوران رضا شاه (يک «مرد شرور» ديگری که غربی ها آنطور می شناسندش) بکلی برطرف شد. اين قحطی مصنوعی از سوی احتکار کنندگان غله (همانند شاه قاجار، احمد شاه، و مذهبيون درجه بالا) اعمال می شد که نيمی از مردم ايران وجمعيت کشور رنج می کشيدند و آنان را وکشور درحال رشدشان را به يک کشور بدبخت و رنج ديده و بيمار و فقير مبدل کرده بود.

گرچه داشتن حق رای که از نعمت قانون اساسی 1906 بدست آمده بود، ولی کشاورزان و رعايا حق رای نداشتند واگر داشتند به طريقی رای می دادند که اربابان آنها ديکته می کردند (شازده ها و آخوندها). بنابراين همواره نمايندگان مجلس (پارلمان) از زمينداران مهم (شازده ها و آخوندها) تشکيل می شود که همگی بر عليه حکومت پهلوی بودندزيرا پهلوی مانع نقشه های شوم آنها در اداره ثروت ملی و زمينداری در ايران بود.

از 20 درسد باقيمانده مردم که نيمی از آنان (بانوان) را تشکيل می داد حق رای نداشتند. آنها در سال 1963 از سوی همان شاه صاحب حق رای شدند که مورد اعتراض فئودال ها و ملايان زميندار بود. (آخوندها از جمله فئودالهای مهم و زمينداران بوده اند).

پيش از سال 1963 و رفرم شاه، حد اقل 10 درصد مردم وجمعيت ايران (هر سنی) قادر به دادن رای بود، گرچه، تعداد رای دهنده به انداز چشمگير نبود که بتوان به آن استناد کرد.

در سال 1951، مصدق، «رهبر ملی ما » اين انتخابات رنجور و ضعيف را با کومونيست ها، کسانی که طرفدار پهلوی بودند و ديگر سياسيونی که عقايد ديگری داشتند هم شريک شده بود، که در حقيقت نمی توانست چشم اندازی بيشتر از 3 درصد را از جمعيت ايران تشکيل بدهد. اين داده و زمينه، چيزی است که به دموکراسی نسبت می دهند که بسيار توهين آميز است و جنبه شيادی دارد.

اگرچنانچه سازمان های سوسيولوژيک ايرانی امروز با آن روز تفاوت فاحشی دارد، همان مقاومت و اصرار ورزی بصورت يک فنومن نمودار است، که بهيچوجه نمی تواند نمادی از جلوه گری نتيجه يک انتخابات باشد. در حقيقت، کشاورزان و روستائيان ديگر 80 در صد را تشکيل نمی دهند بلکه 20% از جمعيت کشور را تشکيل می دهند و علاوره بر آن زمين های خود را خودشان صاحب هستند (با سپاس از شاه که قانون فئوداليسم و زمينداری مطلق را از بين برد). اين روستائيان حالا تا حدی دانش آموخته هستند (بازهم با سپاس از رفرم و اصلاحاتی که با آخوند در جنگ بود) و صاحب حق رای دادن شده اند، هم در روی کاغذ و هم در عمل. بازهم به اين حقيقت می رسيم که بانوان هم دارای حق رای باقی مانده اند. اما به چه کسی در ايران امروز می توان رای داد؟

لابی صنايع نظامی غرب (که رسانه های گروهی را، حد اقل در فرانسه) صاحب هستند از ملايان طرفداری می کنند و در اين راستا انتخابات را نمادی از رای گيری های دموکراتيک قلمداد می کنند. با اين استثنا که روزنامه نگارانی که می خواهند شغل خود را محفوظ بدارند، کسانی که تخصص دارند و روشنفکران بدون اينکه بهره ای از وضعيت غير منطقی و غير قابل فهم سيستم موجود ببرندد در پشتيبانی از اين گروه باقی میمانند. (مگر اينکه به وسيله شغل های مطبوعاتی خويش جذب شده باشند). اما می توانيم در مورد دموکراسی در حاليکه آزادی سخن گفتن، آزادی ديدار با ديگران، و تشکيل حزب های سياسی وهمچنين آزادی برای شرکت در انتخابات غايب است آنرا يک دموکراسی ناميد؟

ايرانی ها ديگر رای نمی دهند؛ فقط برای اينکه مهر کارت های شناسائی آنان زده شود شرکت می کنند، که اگر اين مورد نباشد کار مديران کشور عبث خواهد بود. آنچه در مورد انتخابات ايران امروز سخن می رود همه در اين راستا است، ناپسند، کريه و نا مفهوم ولی نه درست و درخور و مناسب.